راه گم، خسته، بی برنامه وبی هدف وناامید به آینده هستم، افکار خودکشی به سرم میاید وشوقی دیدن فلم ها که خودکشی باشد رادرسردارم. میخواهم خودکشی کنم از پیامد های ناگوار تلاش به خود کشی میترسم .چرت میزنم ، امنیت در خانه ودر وظیفه ندارم هرچه وگپ های منفی  در کله ام خطور میکند فکر میکنم واقعیت هم است هر قسمت بدنم آسیب پذیر ودرد میکند معلول ومعیوب خودرا میدانم ذهنم کار نمی کند.از اولاد وخانواده خسته ام وبدشان میبینم زیرا نه کارای مراقبت مرا دارند ونه به خود میرسند ونه در فکر اینده خود اند.در باره هرچیز بد گمانم مشکل زمین های میراثی درد بزرگی است که همیشه آزارم میدهد

قواره زشت، بنیه ضعیف ویکه وتنها وبی رفیق بودن.....مرا درد میدهد ودغدعه های فکری برایم شده است. میخواهم از دیدگاه روانی خودرا تلقین کنم اما نمی توانم زیرا بسیاری از حالت هایم واقعی اند وروان درمانی وتداوی بی نتیجه اند

تدوای داکتر روانی سخت ترین حالت تداوی است